اسم من احسانه. ما یه همسایه داریم که اسمش محمده ما بهش میگیم آقا محمد که
خدا نه بهش ریش و سیبیل داده بود نه یه خانواده درست و حسابی مثل بقیه آدما.
خونه ما آپارتمانیه اونا هم همسایه پاینی ما. مثل همه همسایه ها با هم رفت و آمد داشتیم ولی آخرش مثل همه اونا نشد. بعضی وقتا مامانم میرفت خونشون که مثلا باحاجیه خانوم(ما به زنش میگفتیم) اختلاط کنن.
بعضی وقتا هم اون میومد اینجا.
بابام سروان نیروی انتظامیه و تو شهر دیگه ای هست و هفته ای دو سه شب میومد خونه و قرار بود ما هم از اول ماه رمضان بریم اونجا خونه بگیریم یعنی حدود هفت-هشت ماه دیگه.
آقا محمد و خانومش یه دختر داشتن سال سوم دبیرستان و ما هم که بابام مامان من و حوسنا خواهرم که تو شیراز دانشجو بود من هم اون موقع سال اول دبیرستان بودم.
دخترش که خداییش چندشم میشد بهش دست بزنم چون شکل و تیپ بی ریخت و حزب الهیش خیلی تو ذوق میزد انگار خدا درستش کرده بود واسه ضد حال مردا.
موضوع مامانم و آقا محمد رو وقتی فهمیدم که میخواستم با دوستام برم بیرون.
دیدم که مامان حسابی به سر و وضع خودش رسیده و میخاد بره جایی.
به شوخی بهش گفتم بیا برسونمت (آخه من یه موتور کوچیک داشتم) بهم گفت میرم
با حاجیه خانم خرید. خلاصه من هم راه افتادم و رفتم پیش رفیقا که چند خیابون پایین تر بود و موتور رو خونه پیام دوستم گذاشتم و با ماشین اون رفتیم تو شهر ولی بین راه حاجیه خانم رو دیدم که با دختر کیر مدلش اومده بودن بازار ولی مامانم باهاشون نبود.
خلاصه رفتم تو فکر که چرا مامان بهم دروغ گفته و… تا وقتیکه برگشتم. وقتی رسیدم خونه یه راس رفتم سراغ یخچال دیدم مامان هیچی نگرفته تعجب کردم مامان هم برگشته و تو اتاقش نشسته لباساشم شسته و پهن کرده و وقتی شک من دو برابر شد که فقط لباسای زیرشو با پیراهنش رو شسته بود.
خلاصه این موضوع خیلی قلقلم میداد تا یه روز گفت میخاد بره با حاجیه خانوم بیرون من هم الکی گفتم میرم پیش دوستام بعدش رفت و من هم یواشکی سرک کشیدم بیرون دیدم یه راس رفت خونه اونا بعدش هم وایسادم ولی نزدیک بیست دقیقه هیچکی نیامد بیرون تا اینکه من رفتم تو.
بعد از تقریبا یک ساعت مامان برگشت. وقتی اومد تو و منو دید یهو حول کرد و گفت کی اومدی و بعدش سریع رفت حمام.
من هم که منتظر همین لحظه بودم همین که اون رفت تو حمام بعدش رفتم و دیدم رو شرتش آب کمر ریخته. شک نداشتم که مامانم با آقا محمد سکس داشته.
اولش باورم نمی شد چون آقا محمد از اون خر مذهبی های روزگار بود و به قول معروف سلامتو با قنبل الله علیکم جواب میداد.
این موضوع گذشت تا یه عصر مامان گفت که می خاد بره عیادت یکی از دوستاش که چند وقته مریضه و بعدش رفت بیرون.
من هم یواشکی پشت سرش رفتم و دیدم که سریع رفت خونه آقا محمد اینا.
حتی سلام هم نکرد و یهو پرید تو و این منو مطمئن کرد. قلبم داشت از جا درمی اومد یه فکری به نظرم رسید.
از کنار نرده های جلو خونه رفتم پایین رو دیوار حیاط و تو خونه آقا محمد اینا رو سرک کشیدم دیدم کسی نیست!
جرات پیدا کردم و رفتم تو حیاط که اتاق کناری شونو دید بزنم دیدم مامانم خوابیده رو تخت خواب اتاقشون و آقا محمد هم خوابیده رو مامانم و داره ازش لب می گیره.
داشت از ترس گریه ام می گرفت ولی موندم تا بعدشو ببینم. بعد از سه چار دقیقه لب گرفتن و سینه خوردن هر دو لخت شدن.
بعدش مامانم نشست رو تخت و آقا محمد هم روبروش و شورتشو چشبوند به صورت مامانم.
اونم شرتشو پایین کشید و کیرش افتاد بیرون. تا حالا کیر به اون بزرگی حتی تو فیلمای سوپر ندیده بودم.
بعدش مامانم شروع کرد به ساک زدن و یه دستش به کیر آقا محمد بود و اون یکی دستشو آقا محمد تو دستاش گرفته بود و دست دیگه آقا محمد پشت سر مامانم بود و مالشش میداد. کم کم حس من هم قوی تر شد و موندم که بعدشو ببینم . بعد یکی دو دقیقه که کار ساک زدن مامانم تموم شد آقا محمد رفت
سراغ لب و سینه های مامانم بعدش رفت پایین پایین تر تا رسید بین پاهای مامانم و اون وقت بود که آه کشیدنای مامانم شروع شد. دو تا پاهای مامانم رو شونه های آقا محمد بود و سر اونم بین پاهای مامانم.
اون وقت مامانمو با سینه خوابوند رو تخت و با زبون شروع کرد لیسیدن کون مامانم بعدش آب دهانشو زد نوک انگشتاش و کرد تو کون مامانم و کمی باهاش
بازی کرد و بعدش تف زد سر کیرش که حالا کلی بزرگ شده بود و گذاشت لای کون مامانم.
مامانم یهو گفت یواش و بعدش یه آی کوچیک با جیغ کشید من حس کردم کلی دردش اومده ولی از ترس اینکه صداش بیرون نره اون جیغ یواشو کشیده. آقا محمد هی کیرشو فشار میداد تو و بعدش خوابید رو مامانم.
هر دفعه کمرآقا محمد میاومد بالا و همین که جمع می شد صدای جیغای مامانم بلند می شد . این کارو چار پنج دقیقه تکرار کرد تا صدای جیغای مامانم
حسابی بلند شد و هی میگفت یواش- تورو خدا یواش تر.آقا محمد هم انگار که گوشاش نمی شنید تا اینکه کیرشو در آورد و مالید رو کون مامانم و بعدش گفت برگرد می خام
بزارمش جلو. تازه فهمیدم که آقا محمد مامانمو از عقب میکرده و اونم هی جیغ میکشیده.
بعدش که مامانم با پشت خوابید و آقا محمد خوابید روش و کیرشو با دستش گذاشت تو کس مامانم و لبشو گذاشت کنار گردن و گوش مامانم. مامانم هم یه پاشو گذاشت پشت ران آقا محمد و اون یکی پاش زیر آقا محمد بود و یه دستشو گرفته بود و اون یکی دستش هم پشت گردن عشقش بود!
هی کمر آقا محمد بالا می اومد و جمع میشد مامانم هم هی آه آه می کرد.
منم داشت آبم می اومد!
که عشق مامانم از روش بلند شد.
خدا نه بهش ریش و سیبیل داده بود نه یه خانواده درست و حسابی مثل بقیه آدما.
خونه ما آپارتمانیه اونا هم همسایه پاینی ما. مثل همه همسایه ها با هم رفت و آمد داشتیم ولی آخرش مثل همه اونا نشد. بعضی وقتا مامانم میرفت خونشون که مثلا باحاجیه خانوم(ما به زنش میگفتیم) اختلاط کنن.
بعضی وقتا هم اون میومد اینجا.
بابام سروان نیروی انتظامیه و تو شهر دیگه ای هست و هفته ای دو سه شب میومد خونه و قرار بود ما هم از اول ماه رمضان بریم اونجا خونه بگیریم یعنی حدود هفت-هشت ماه دیگه.
آقا محمد و خانومش یه دختر داشتن سال سوم دبیرستان و ما هم که بابام مامان من و حوسنا خواهرم که تو شیراز دانشجو بود من هم اون موقع سال اول دبیرستان بودم.
دخترش که خداییش چندشم میشد بهش دست بزنم چون شکل و تیپ بی ریخت و حزب الهیش خیلی تو ذوق میزد انگار خدا درستش کرده بود واسه ضد حال مردا.
موضوع مامانم و آقا محمد رو وقتی فهمیدم که میخواستم با دوستام برم بیرون.
دیدم که مامان حسابی به سر و وضع خودش رسیده و میخاد بره جایی.
به شوخی بهش گفتم بیا برسونمت (آخه من یه موتور کوچیک داشتم) بهم گفت میرم
با حاجیه خانم خرید. خلاصه من هم راه افتادم و رفتم پیش رفیقا که چند خیابون پایین تر بود و موتور رو خونه پیام دوستم گذاشتم و با ماشین اون رفتیم تو شهر ولی بین راه حاجیه خانم رو دیدم که با دختر کیر مدلش اومده بودن بازار ولی مامانم باهاشون نبود.
خلاصه رفتم تو فکر که چرا مامان بهم دروغ گفته و… تا وقتیکه برگشتم. وقتی رسیدم خونه یه راس رفتم سراغ یخچال دیدم مامان هیچی نگرفته تعجب کردم مامان هم برگشته و تو اتاقش نشسته لباساشم شسته و پهن کرده و وقتی شک من دو برابر شد که فقط لباسای زیرشو با پیراهنش رو شسته بود.
خلاصه این موضوع خیلی قلقلم میداد تا یه روز گفت میخاد بره با حاجیه خانوم بیرون من هم الکی گفتم میرم پیش دوستام بعدش رفت و من هم یواشکی سرک کشیدم بیرون دیدم یه راس رفت خونه اونا بعدش هم وایسادم ولی نزدیک بیست دقیقه هیچکی نیامد بیرون تا اینکه من رفتم تو.
بعد از تقریبا یک ساعت مامان برگشت. وقتی اومد تو و منو دید یهو حول کرد و گفت کی اومدی و بعدش سریع رفت حمام.
من هم که منتظر همین لحظه بودم همین که اون رفت تو حمام بعدش رفتم و دیدم رو شرتش آب کمر ریخته. شک نداشتم که مامانم با آقا محمد سکس داشته.
اولش باورم نمی شد چون آقا محمد از اون خر مذهبی های روزگار بود و به قول معروف سلامتو با قنبل الله علیکم جواب میداد.
این موضوع گذشت تا یه عصر مامان گفت که می خاد بره عیادت یکی از دوستاش که چند وقته مریضه و بعدش رفت بیرون.
من هم یواشکی پشت سرش رفتم و دیدم که سریع رفت خونه آقا محمد اینا.
حتی سلام هم نکرد و یهو پرید تو و این منو مطمئن کرد. قلبم داشت از جا درمی اومد یه فکری به نظرم رسید.
از کنار نرده های جلو خونه رفتم پایین رو دیوار حیاط و تو خونه آقا محمد اینا رو سرک کشیدم دیدم کسی نیست!
جرات پیدا کردم و رفتم تو حیاط که اتاق کناری شونو دید بزنم دیدم مامانم خوابیده رو تخت خواب اتاقشون و آقا محمد هم خوابیده رو مامانم و داره ازش لب می گیره.
داشت از ترس گریه ام می گرفت ولی موندم تا بعدشو ببینم. بعد از سه چار دقیقه لب گرفتن و سینه خوردن هر دو لخت شدن.
بعدش مامانم نشست رو تخت و آقا محمد هم روبروش و شورتشو چشبوند به صورت مامانم.
اونم شرتشو پایین کشید و کیرش افتاد بیرون. تا حالا کیر به اون بزرگی حتی تو فیلمای سوپر ندیده بودم.
بعدش مامانم شروع کرد به ساک زدن و یه دستش به کیر آقا محمد بود و اون یکی دستشو آقا محمد تو دستاش گرفته بود و دست دیگه آقا محمد پشت سر مامانم بود و مالشش میداد. کم کم حس من هم قوی تر شد و موندم که بعدشو ببینم . بعد یکی دو دقیقه که کار ساک زدن مامانم تموم شد آقا محمد رفت
سراغ لب و سینه های مامانم بعدش رفت پایین پایین تر تا رسید بین پاهای مامانم و اون وقت بود که آه کشیدنای مامانم شروع شد. دو تا پاهای مامانم رو شونه های آقا محمد بود و سر اونم بین پاهای مامانم.
اون وقت مامانمو با سینه خوابوند رو تخت و با زبون شروع کرد لیسیدن کون مامانم بعدش آب دهانشو زد نوک انگشتاش و کرد تو کون مامانم و کمی باهاش
بازی کرد و بعدش تف زد سر کیرش که حالا کلی بزرگ شده بود و گذاشت لای کون مامانم.
مامانم یهو گفت یواش و بعدش یه آی کوچیک با جیغ کشید من حس کردم کلی دردش اومده ولی از ترس اینکه صداش بیرون نره اون جیغ یواشو کشیده. آقا محمد هی کیرشو فشار میداد تو و بعدش خوابید رو مامانم.
هر دفعه کمرآقا محمد میاومد بالا و همین که جمع می شد صدای جیغای مامانم بلند می شد . این کارو چار پنج دقیقه تکرار کرد تا صدای جیغای مامانم
حسابی بلند شد و هی میگفت یواش- تورو خدا یواش تر.آقا محمد هم انگار که گوشاش نمی شنید تا اینکه کیرشو در آورد و مالید رو کون مامانم و بعدش گفت برگرد می خام
بزارمش جلو. تازه فهمیدم که آقا محمد مامانمو از عقب میکرده و اونم هی جیغ میکشیده.
بعدش که مامانم با پشت خوابید و آقا محمد خوابید روش و کیرشو با دستش گذاشت تو کس مامانم و لبشو گذاشت کنار گردن و گوش مامانم. مامانم هم یه پاشو گذاشت پشت ران آقا محمد و اون یکی پاش زیر آقا محمد بود و یه دستشو گرفته بود و اون یکی دستش هم پشت گردن عشقش بود!
هی کمر آقا محمد بالا می اومد و جمع میشد مامانم هم هی آه آه می کرد.
منم داشت آبم می اومد!
که عشق مامانم از روش بلند شد.