۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۹, شنبه

ماجراي كردن زن همسايه



حدودا سال پيش بود كه يه همسايه جديد به محله ما اضافه شد اما از همون روز اول تو محله پيچيده بود كه زن همسايه جديدمون يه جورايي خرابه و شوهرش هم يه بيخيال عياشه و ميدونه كه زنش چي كارس اما اصلا بهش فكر نميكنه.
از روزي كه اين همسايه اومد تو كوچه بين من بچه محلا فقط و فقط حرف اون بود. دوست داشتيم هي از زنه و بدنش حرف بزنيم و مطابق معمول هر زني كه دنبال سكس بود و مشتري هم زياد داشت اين خانوم هم از اون تيكه هاي نادر طبيعت بود و تركيب بدنش بد جوري حشري كننده بود!
خلاصه يه روز با سينا كه از اون بچه حشري هاي خفن بود و اگه شبي يه فيلم سكسي نميديد خوابش نميبرد رفتيم تو نخ اين زنه و فهميديم كه بعضي روزها ميره كلي خريد ميكنه يعني اينكه خريد چند روز رو يه جا انجام ميداد.
ما هم سر يه فرصت خوب منتظر بوديم تا به يه بهانه اي اون رو به چنگ بياريم. يه روز سينا نفس نفس زنان اومد گفت كه فلاني رفته خريد و محله به اندازه كافي خلوته. من هم رفتم دنبال سينا و سر يه پيچ كوچه ديدم كه بله خانوم خانوما چند تا بسته و خرت و پرت رو گرفته و با زحمت مياد. همونجا سينا گفت حيفه اين تيكه نيست كه اينقدر خسته بشه ... منم خنديدم و گفتم آره يه جاي ديگه و سر يه كار ديگه بايد خسته بشه و خنديديم و منتظر شديم تا خوب به ما نزديك بشه و وقتي رسيد. مثلا خودمون رو به بيخبري زديم و جلو راش سبز شديم و خوش غيرت شديم كه واي چرا اين همه زحمت ميكشين بگين تا بقيه راه رو خودمون مياريم و چرا اصلا نمي گيد بقيه خريداتون رو ما انجام بديم و ....
خلاصه كلي تعارف كرديم و راضي كه چه عرض كنم با كمال ميل خرت و پرتاش رو داد به ما تا براش برسونيم خونه و ما هم داغ داغ رفتيم تا رسيديم در خونه و مثل اينكه آتيش كرده باشن تو دلامون قلبامون تاپ تاپ صدا ميكرد تا خود خانوم هم رسيد و گفت كه ممنونم و مرسي ... يعني اينكه تا اينجا زحمت كشيدين و بقيه رو خودم ميبرم داخل اما ما گفتيم كه اصلا اين پلاستيك ها خيلي سنگينه و مياريمش تو. اونم يه ابرو كج كرد گفت باشه ...
درو باز كرد ورفتيم تو بعد تا آشپزخونه هم رفتيم و خرت و پرت ها و خريد ها رو گذاشتيم و خواستيم مثلا بريم كه خانومه صدا كرد بمونين تا يه چيزي بهتون بدم بخورين حالا كه زحمت كشيدين و اين بخورين رو طوري گفت كه انگار مثلا ميگه كسم رو بخورين.
منتظر مونديم تا اومد جلو . من ديگه حاضر بودم كه بپرم بغلش كنم كه ديدم سينا يهو زودتر از من يه قدم رفت جلو دستاش رو سريع انداخت دور كمر اون و محكم بخودش فشار داد و زنه هم گيج و عصبي شده بود و با چشماي گرد مثل اينكه ميخواست با يه چيزي محكم بكوبه تو سر سينا كه سينا مهلتش نداد و با يه زور اضافي انداختش رو زمين و خودش رو رو كسش فشار داد و اونم يواش داد ميزد كه بيشعور توله سگ و خاك بر سر ولم كن ... بي آبرو ولم كن من جاي مادرتم و سينا هم كه هيچي حاليش نبود و يهو سينا صدام كرد : معطل چي هستي بيا ديگه و منم پريدم دستم رو بردم لاي پاش و شلوارش رو تا ته جر دادم و يه چند تا جيغ كوچيك از زنه شنيدم يعني اون ديگه يا التماس ميكرد يا دم به دم فحش ميداد اما ما تو اين خيال ها نبوديم و من رسيدم به شرتشو اونو كشيدم پايين بايد ميديديد كه چه زوري ميزد تا فرار كنه و چه تقلايي ميكرد اما سينا تمام وزنش رو رو زنه انداخته بود و اون چيز زيادي نميتونست انجام بده.
به سينا گفتم اول تو بكنش! زنه هم تا اينو فهميد مثل ماهي خودش رو به زمين ميكوبيد تا بتونه فرار كنه كه يهو سينا عصباني شد و محكم كسش رو گرفت و گفت ببين جنده فكر نكني از كس دادن و كير بازيهات خبر نداريم و ميدونيم كه خيلي دلت ميخواد تو رو بگان. اونم تا اينو شنيد يهو ديگه بيحركت موند و گفت هر غلطي مي خواي بكني بكن فقط زودتر تمومش كن. سينا هم زد زير خنده و گفت: آهان اين شد.
ديگه وضعيت خوب شده بود و با مالشهايي كه منو سينا ميكرديم آه و اوه خانومه دراومده بود تا بعد گفت منو ببرين تو اتاق خواب و با هم رفتيم و خوابونديمش رو تخت. من خم شدم و يه ماچ غليظ از لبش گرفتم و ديدم يه نيمه لبخند شيريني زد . وقتي برگشتم ديديم جناب سينا شلوارشو داده پايين و با يه كير راست راست واستاده تا من برم كنارو يه كس اساسي بكنه. خيلي دلم ميخواست كس دادن خانومه رو ببينيم. سينا اول مثل وحشي ها يقه مانتو را تا ته پاره كرد و دكمه ها ريختن رو كف اتاق لبسهاشو كند با چه حرصي افتاد به جون سينه ها كه واي چه سينه هاي خوشگلي بودند.
من حسابي داغ شده بودم و از طرفي خيلي هم تشنه بودم براي همين رفتم يه ليوان آب بخورم كه ديدم صداي يه جيغ كوچيك اومد و وقتي برگشتم سينا حسابي ترتيب كس خانوم رو داده بود و داشت تلمبه ميزد و زنه هم دستاشو انداخته بود روي باسن سينا و با ناخنهاش از شدت حشري بودن روي پوست سينا چنگ ميزد و سينا هم نفس زنان معلوم بود كه خيلي از اين كار اون خوشش اومده و دم به دم ميگفت: هاااا ... چيه داري جر ميخوري صبر كن تا پارت كنم ... چي فكر كردي؟ يه كس كنيم من كه نگو...!
چند دقيقه كه گذشت حركات سينا تندتر شده بود و بعد از چندتا تلمبه محكم يه آه بلند كشيد و ول شد رو تن خانومه.بعدش نوبت من بود و رفتم بش گفتم كه به پشت بخوابه و مثل حال سگيش كردم و كيرمو گذاشتم دم كسش و به يه فشار كوچيك كردم تو .... واي چه برقي از چشلم پريد كه نگووووو. گفتم اين كس اساسا كردن داره و اون هم حسابييييي. وقتي تلمبه هامو شروع كردم نفسهاي عميق و تندي كه زنه ميكشيد و اون جيغهاي كوچيكش حسابي منو ديوونه كرده بود. سينا هم اون ور واستاده بودو داشت موذيانه ما را نگاه ميكرد تا وقتي حركاتم شديتر شد من گفتم كه ميخوام كونتم بكنم و اون هم هيچي نگفت. با يه فشار كونشم افتتاح كردم و واي كه چه تنگ و ناز بود و حسابي كردمش . هر بار كلي كيرم رو خيس ميكردم و اين باعث شده بود كه كس و ملافه زير زنه حسابي خيس شده باشه . تا اينكه ديگه داشتم ميتركيدم و با زور بيشتر ميكردمش و زنه هم ملافه رو چنگ ميزد و يواش جيغ ميزد تا صداي بلندش بيرون نره.. تا اينكه آبم اومدو با چنان فشاري زد تو كه زنه يه آه بلند كشيد و وقتي كيرمو دراوردم افتاد به جون كيرم و تا ته كرد تو دهنش و يه چشمكي هم بهم زد.
من كه ديگه راحت شده بودم اما اون روز سينا 2 بار ديگه زنه رو كرد چون حشري بودن سينا مثال زدني بود ... . حالا هم كه نزديك يك سال از ماجرا ميگذره هر بار كه سينا از دانشگاه مياد _ تو دانشگاه آزاده_ با هم ميريم خونه زنه و كلي حال ميكنيم. البته غير از زمانهايي كه من خودم تنها ميرم. اينم داستان من. اميدوارم خوشتون اومده باشه


سكس پارتي اهواز



سلام، من ثريا هستم 27 ساله از تهران و درجه حشريم بالاست اما چون كم رو بودم و دوست زياد نزديكي هم نداشتم و از طرفي پسر عمه من هم ترتيب بكارتم رو داده بود و دررفته بود كانادا و اين موضوع رو به هيچكس نگفته بودم،
يه جور ترس بي مورد هميشه باهام بود و عقده شهوتم رو با خود ارضايي حل ميكردم. اما درست سه سال پيش بود كه توي آموزشگاه غير انتفاعي با آتوسا آشنات شدم اون يك سال از من بزرگتر و همينطور خوشگل تر هم بود و پدرش هم دبي و ايتاليا تجارت ميكرد، خوب كه با هم جور شديم اون خاطره هاش رو از پارتي هايي كه رفته بود برام مي گفت، اما از پارتي هاي معمولي حرف ميزد و اصلا در مورد سكس پارتي بهم چيزي نگفته بود تا اينكه يه روز منو به خونشون دعوت كرد-قبلش بگم وضعيت زندگي خانواده ما خوبه اما وضع آتوسا توپ توپ بود و خيلي جاها كه خرجش زياد بود پاي رفاقت و اين حرفها خرج منو هم به عهده ميگرفت- وقتي به خونشون رفتم واقعا معني خر پول رو فهميدم يعني اون چيزي كه براي خانواده آتوسا ريخته بود پول بود، خلاصه رفتيم نشستيم پاي كامپيوتر آتوسا و اون عكسهايي كه توي پارتي گرفته بود رو نشونم داد تا رسيد به يه پوشه و گفت اينها رو نشونت نميدم، ازش پرسيدم چرا؟ گفت مال پارتي هاي خفنه، تا اين رو گفت من فهميدم كه منظورش سكس پارتيه.
گفتم پس سكس پارتي هم رفتي و آتوسا مثل اينكه همين رو ميخواست از دهن من بشنوه زد زير خنده و كلي بد و بيرا به شوخي بارم كرد ، منم كه از كلمه سكس گرم شده بودم كلي خواهش كردم كه جريانش رو برام تعريف كنه و بزاره عكسهاش رو هم ببينم بعد كلي التماس عكسها رو باز كرد، واقعا جالب بودن اصلا اون جوري كه توي سايت ها در مورد سكس پارتي خونده بودم نبود. آتوسا وقتي تعريف ميكرد داشت تما تنم داغ ميشد انگار خودم وسط اون پارتي بودم، چشام كه به عكسها ميفتاد نزديك بود غش كنم، يعني اگه آتوسا يه پسر بود حتما همون لحظه كيرش رو ميخوردم.
اون شب تمام عكسهاي سكس پارتي رو ريختم رو فلش و بردم خونه ريختم رو هارد و تا صبح تو اتاقم حال ميكردم ، اصلا نميدونم چم شده بود كه ديگه انگار تمام عقده هاي سكسيم رو يه شبه ريخته بودم بيرو ن. مثل اين بود كه توي يه دنيا كه پر از لذت سكس باشه رفتم و برا هر نوع سكسي آمادم. چند روز كه گذشت يه روز گفتم شايد يه جوري بتونم به آتوسا بگم كه حشريم زياده و بالاخره شايد اون يه راهي بهم نشون بده، با اينكه باهاش جور جور بودم اما اصلا نمي تونستم در موردش با آتوسا حرف بزنم. تازه وقتي آتوسا در مورد سكسهاي تازش حرف ميزد واقعا بغض ميكردم.
اما يه روز همه چيز عوض شد.اون روز يادمه آتوسا زنگ زد به موبايلم گفت برم خونشون يه خبر خوب برام داره منم رفتم . گفت كه قراره بره به يه سكس پارتي و اگه من پايه ام من هم باهاش برم.. داشتم از هيجان ميتركيدم از يه طرف هم ميترسيدم اما وقتي به اتوسا فكر كردم گفتم نه بابا آتوسا امتحان دوستيش رو خوب پس داده تازه اين عقده لعنتي سكسي هم منو بيشتر به ريسك كردن هل ميداد گفتم بايد در موردش فكر كنم اونم با همون حالتش اروم زد تو گوشم و اداي منو دراورد – بايد فكر كنم – بعد گفت اخه ديوونه اين سكس پارتي خيلي با كلاسه اصلا ميري تو ابرها. گفتم حالا كجاست ؟ لبخند زد و گفت پس مي يايي؟ آره؟
منم خودم رو زدم به پررويي و گفتم آره … و كلي خنديديم بعد گفت مكانش 10 روز ديگه تو اهوازه و خرجش نفري 300 دلاره . تا اينو گفت من خشكم زد ناراحت شدم و گفتم كي ميره اين همه راهو تازه من 300 دولارم كجا بود همه مثل تو كه خرپول نيستن!
آتوسا گفت اين پارتي تمام خرجش از دبي و اون ور آب مياد و از بهترين جنس ها توي پارتي ميكشن و ميخورن. بيكلاس ها و گداها كه نميرن! تازه بار اول خرجت پاي من .مياي يا نه؟ منم گفتم با چه بهونه اي بيام اهواز ؟ اونم گفت اينش با من!

خلاصه با هر هنري كه داشت اين آتوسا OK رو از من گرفت ، جالب اينجاس براي اينكه موافقت خانواده منو بگيره يه چند روي مي اومد خونه ما و اينقدر با كلاس و مودبانه حرف ميزد كه اگه ميگفت ميخواد منو ببره سكس پارتي! بابا مامانم ميگفتن چون با آتوسايي ميذاريم بري!
بعد خواست كه اجازه بدن منم با اونها برم سفر دوستانه چند نفري، گردش كنيم و عكس يادگاري بگيريم! بابا مامانم هم گفتن اشكالي نداره
منو ميگي داشتم ميتركيدم دوست داشتم همون جا جيغ بزنم و آتوسا رو كه اينقدر راحت مخ بابا مامانم رو زده بود رو ببوسم.
بعد 2 روز راهي اهواز شديم و چند روز اونجا مونديم بعد شب پارتي رفتيم تو يه ويلاي بزرگ . وقتي وارد شديم نزديك 30 يا 40 تا دختر پسر ديگه هم بودن اما اين پسرا و دخترا كجا و اون چيزايي كه من تو عكسها ديده بودم كجا همه از اون بچه خرپول ها و خيلي خوش تيپ و مد بالا من اصلا نميدونستم چيكار بايد بكنم هميجوري مثل سايه دنبال آتوسا بودم و با هركي اون احوال پرسي ميكرد منم دست ميدادم و سلا ميكردم. اكثرا ايراني يا عربهاي اون ور آب بودن! يه چهار پنج تايي هم خارجي بودن نميدونم اروپايي بودن يا مال جاي ديگه ولي بيشتر انگليسي حرف ميزدن و خيلي خوش هيكل و ناز بودن.
بعد اول نوشيدني اوردن از هرچي كه بخاي و همه با مارك خارجي، آتوسا يه بطري برام اورد و گفت ميبيني كلاس رو . من نمي دونستم اين چيه دارم ميريزم تو دهنم چون تمام حواسم به اين بود كه چه جوري سكس پارتي به اين باكلاسي شروع ميشه.
خلاصه يه ساعتي به خوردن و نوشيدن و رقصيدن گذشت تا يهو برق سالن كم نور شد و يه نور كم جون باقي موند وديدم كه همه هورا كشيدن و داد ميزدن و هرپسري يه دختر رو ميمالوند.
يهو ديدم يكي بازوم رو گرفت برگشتم يه پسر سبزه بود به اسم فريد كه باش قبلا دست داده بودم ، فارسي خوب حرف نميزد بعد منو كشيد طرف خودش منم سرخ شده بودم اصلا نمي دونستم چيكار بايد بكنم كه ديدم آتوسا از راه رسيد و به فريد گفت كه اين دختره تازه كاره هواش و داشته باش و فريد هم يه چيزي به انگليسي گفت و منو به سينه اش فشار داد وقتي خواست لبهام رو ببوسه تازه از نزديك ديدمش خيلي خوش قيافه بود و قد بلند و هيكل رديف!
بعد دستاش رو برد توي موهام منو نوازش كرد سرم رو روي سينه اش فشرد اصلا معني سكس پارتي ديگه از يادم رفت و ياد حرف آتوسا افتادم كه گفته بود ميري توي ابرها . بي اختيار منم لبهاي فريد رو بوسيدم و سرم رو به سينه و گردنش ميمالوندم. خيلي گرم شده بوديم نزديك بود اصلا گريه ام بگيره كه فريد گفت بريم طبقه بالا منو محكم توي بازوش گرفت وبرد تو يه اتاق نيمه تاريك دنج و بغلم كرد خوابوند روي تخت و شروع كرد لباس هاشو دربياره و منو نگاه ميكرد منم اصلا تو آسمونها بودم شروع كردم لباسهامو دراوردمبعد فريد اومد رو تخت و روم خوابيد و چشمام رو بوسيد و خيلي آورم و با آرامش تنم رو ميماليد بعد رفت سراغ سينه هام و نوك اونها رو آروم به دندون كشيد.
يه چيز گرمي توي تمام تنم پخش شده بود. بعد فريد روي دو زانو نشست تا تنم رو كامل ببينه منم بلند شدم بدون اينكه چيزي بگم كيرش رو گذاشتم تو دهنم اونم يه آه پر از لذت كشيد و سرمو به شكمش چسبوند بعد يه چند دقيقه ازم خواست كه ساك زدن رو تمومش كنم و يه چيز ژل مانندي ماليد دور كيرش و دور كسم و روي من خوابيد و گذاشت تو كسم آروم آروم ميبرد تو بدون ايكه اصلا دردي احساس كنم بعد 1 يا 2 دقيقه حركاتش تند شد و معلوم بود كه داره آبش مياد و تندتر تلمبه ميزد تا اينكه كيرش رو دراورد و تمام آبش رو روي پستونهام خالي كرد. هر دو مون اصلا حال بلند شدن نداشتيم بعد خم شد و منو بوسيد و بغلم كرد و كنارم خوابيد وقتي توي بغلش بودم از بعضي اتاقها صداي جيغ و داد مي اومد و ما خندمون ميگرفت من با خودم ميگفتم يعني كدومشون اتوساست؟
صبح كه بلند شدم فريد مثل يه بچه پيشم خوابيده بودو پردهها رو كه كنار زدم تازه صورتش رو ميديدم، چه پسر مهربون و خوش قلبي بود. ما تا سه روز اونجا بوديم من و فريد همديگه رو ول نميكرديم و تا العان كه سه سال گذشته توي خيلي سكس پارتي ديگه هم رفتم اما هيچ كدوم سكس پارتي اهواز نميشه!
اگه دوستان نظري يا خاطره اي دارن هم اينجا و هم به ايميل من ميتونن نظر بفرستن و اگه ممكنه بيشتر در مورد سكس پارتي باشه!
ايميل من : soraya.queenx@gmail.com



داستان من و منيره


15 سال بيشتر نداشتم كه تازه تو يه خونه قديمي مستاجر شده بوديم از اون خونه هايي كه يه
راهرو ال دارند و دورتادور راهرو اتاق هست و تو قسمت الش هم حموم و توالت و دستشويي وجود
داره ، صاحبخونه مون يه مرد حدوداً 50 ساله اي بود كه 7 تا بچه داشت كه سه تاشون ازدواج كرده
بودند و 4 تاشون مجرد بودند و تقريباً همسن و سال من حالا يه چند سال كوچيكتر و چند سال بزرگتر.
مادر بچه ها چندسال قبل
فوت كرده بود و دوسال قبل پدر بچه ها رفته بود از دهاتشون يه دختر 16 ساله گرفته بود ( تعجب
نكنيد آخه يارو يه كمي مايه دار بود ) اما چون بچه هاش با زنه ناسازگاري ميكردند يارو بناچار زنه رو بعداز پنج ماه
طلاقش داده بود اما اونساليكه ما رفته بوديم اونجا نميدونم رو چه حسابي دوباره به سرش زده بود كه
بره و همون زنه رو دوباره عقد كنه و باصطلاح آخوندها رجوع كنه كه همينكارم كرد. يادمه بچه هاش
خيلي ناراحت و شاكي بودند و ميگفتند كه ما بازم باهاش ناسازگاري ميكنيم تا خودش مجبور بشه
دوباره فرار كنه. بگذريم يه روز ديديم كه حاج آقا دست زنشو گرفت و آوردش خونه. يادمه زنه يه
جورايي دهاتي بود اما قيافه اش قشنگ بود و تو نگاه اول نظر هر كسي رو جلب ميكرد . قدش
متوسط بود و صورتش گرد و هميشه يه لبخند دهاتي وار هم رو لباش بود ، كمي لاغر بود و انگار اصلاً
كمر نداشت باسنش متوسط بود اما چون كمرش خيلي باريك بود باسنشو بزرگتر از حد معمول نشون
ميداد . من از زمان نوجوونيم هميشه عاشق كون بودم مسخره ام نكنيد اما يادمه كه اصلاً
نميدونستم كس چيه و هميشه فكر ميكردم مردها كون زناشونو ميكنند و زنها حامله ميشن ( باور
كنيد راست ميگم ) خوب تقصيري هم نداشتم چون منكه تا اونموقع زني رو لخت نديده بودم و از روي
لباس هم اولين چيزي كه نظرمو جلب ميكرد باسن قلنبه زنها بود خوب طبيعي بود كه اونطوري فكر
كنم . اين زنه يه كمي كرمكي بود و اونطوريكه از دوستاي داداش بزرگم شنيده بودم پيش از اينكه
حاجي طلاقش بده دوتا از بچه هاي محل تو ده خودشون منيره رو تو زمين زراعتي گير آورده بودند و
حسابي كرده بودنش حالا راست يا دروغش گردن خودشون. از همون روزاي اول متوجه شدم كه منير
گير داده بود بمن و بدجوري با من لاس ميزد منم كه اونموقعها چيزي حاليم نبود و نميفهميدم كه طرف
منظورش از اين لاس زدنا چيه البته نه اينكه كيرم بلند نشه ها چون خوب يادمه اونموقعها كيرم
راست ميشد و با بعضي چيزا تحريك ميشدم اما هنوز آبم نميومد. يه روز تو مدرسه دوتا از همكلاساي
الدنگم چندتا عكس سكسي آورده بودند و من از يكيشون كه يارو داشت از پشت درحالت ايستاده
كيرشو ميكرد تو كون يه زنه ، خيلي خوشم اومده بود و هميشه دلم ميخواست تو اون حالت بذارم تو
كون هركسي كه شده. واسه همينم يه روز تو بازي الك دولك برنده شدم و طبق قائده نفر بازنده بايد
منو از اينور زمين تا اونور زمين بازي كولي ميداد ، منم از رو شلوار كيرمو در كونش تنظيم كردم و تازه
فهميدم كه چه حالي ميده آدم كيرشو بذاره در كون كسي حتي از روي شلوار بعدشم كه بازي تموم
شد اونقدر كيرم محكم و سفت شده بود كه حس ميكردم شاش دارم واسه همين رفتم يه گوشه
شاش كنم كه ديدم هرچي زور ميزنم نميتونم بشاشم ، خوب چه ميفهميدم كه آدم هنگام شهوت
لوله ادرارش بسته ميشه.
خوب داشتم از زن حاجي ميگفتم ، آره اين منيره خانم به بهونه هاي مختلف با من لاس ميزد و خيلي
موقعها جلو من يا لباسشو درمياورد و يا كرستشو ميكشيد پائين و با سينه هاش ورميرفت و ... يادمه
يه روز مادرم بهش گفت : منير خانم اينكارا رو جلو محسن نكن زشته.
اونم گفته بود : نه بابا محسن هنوز بچه است اينكه چيزي حاليش نيست.
اينم بگم كه اون زمونا هنوز جلق زدنم بلد نبودم ولي خيلي مواقع با فكر اينكه دارم ميذارم دركون
منيره پيش خودم حال ميكردم . يه روز اين منيره اومده بود تو اطاق ما با مادرم كار داشت ، بمحض اينكه اومد راست رفت نشست رو دفتر انشاي من كه وسط اتاق بود و من داشتم انشا توش مينوشتم اما چون رفته بودم خودكار قرمزمو از كيفم دربيارم اونم از فرصت استفاده كرده بود و درست اومده بود نشسته بود رو دفتر من ، من رفتم دفترمو از زيرش بردارم اما هرچي سعي ميكردم كه دفترمو از زير كونش بكشم بيرون نميشد كه نميشد حتي دستمو بردم زير كون منير گذاشتم تا بلكه كونشو بلند كنه و من دفترمو بردارم اما هرچي كونشو بطرف بالا هول ميدادم اون با يه نوع لجبازي كونشو بيشتر فشار ميداد پائين آخرسر از دستش خسته شدم و بهش گفتم
• منير خانم تورو خدا يه ذره بلند شو بذار دفترمو بردارم . اونم انگار كه متوجه هيچي نشده باشه يه ذره بلند شد و گفت
• اِ ،مگه من رو دفتر تو نشستم؟ ببخشيد تو رو خدا .
تو دلم گفتم آره پدر سوخته تو تا حالا خبر نداشتي كه من چقدر سعي ميكردم كونتو جابجاش كنم تا دفترمو بردارم! ولي شب موقع خواب وقتيكه به لحظه ايكه دستم زير كونش بود فكر ميكردم يه حال بخصوصي بهم دست ميداد و احساس گرماي لذتبخشي تو كيرم ميكردم و كيرم بلند ميشد .
بگذريم اينارو گفتم تا بدونيد كه اين منيره چقدر كرمكي بود . يادمه اين منيره چون دهاتي بود بيشتر مواقع تو خونه يه پيژامه گل گلي مي پوشيد و خيلي وقتا چون پيژامه اش گشاد بود دراثر نشست و برخاست زياد جمع ميشد لاي درز كونش و اونموقع تمام زيروبم كونش معلوم ميشد كه در اينجور مواقع من سعي ميكردم به بهونه هاي مختلف يه ديدي به كونش بزنم . يه روز كه همون پيژامه پاش بود و طبق معمول لاي درز كونش رفته بود و اونم درحالت ايستاده خم شده بود و با يه پارچه كهنه داشت كف راهرو رو تميز ميكرد ( خودتون حساب كنيد كه كونش چه جوري قنبل ميشد ) من براي اولينبار قنبلشو اونجور خوشگل و تميز ديدم يه نگاهي به دور و اطراف انداختم و ديدم هيچكي خونه نيست نه داداشاي من و نه بچه هاي حاجي واسه همين ديدم منير پشتش بمنه و گفتم اونكه منو نمي بينه پس وايستم و حسابي كونشو ديد بزنم ، همونطور محو تماشاي منير بودم و حواسم به هيچ جا نبود نگو منير منو از زير دستش ديده بود واسه همين همونطوريكه داشت زمينو تميز ميكرد عقب عقب اومد و كونشو چسبوند به كير من ، من يكمي عقب عقب رفتم اما منير با لهجه غليظ دهاتيش گفت
• كجا ميري پسر؟
با اين حرفش اصلاً سرجام ميخكوب شدم و اختيار هركاري ازم سلب شده بود و اصلاً نه ميتونستم برم بچسبم به منير و نه ميتونستم فرار كنم ، فقط يادمه كه سرجام ميخكوب شده بودم . منير همونطور دوباره عقب عقب اومد و دوباره كونشو چسبوند به كيرم ، قشنگ يادمه كه داشتم گرماي كونشو نوك كيرم احساس ميكردم و يه حس لذت بخصوصي بهم دست داده بود لذتي بمراتب بيشتر از اوندفعه كه سرِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِ بازي الك دولك كيرمو چسبونده بودم دركون اون پسره . تو همين حال و هوا بودم كه صداي منير منو بخودم آورد
• پسر تو داشتي چي رو ديد ميزدي ؟
اينو كه گفت يه خورده ترسيدم و خودمو كشيدم عقب به خودم گفتم نكنه بره به مامانم بگه . تا خودمو كشيدم عقب منير گفت
• حالا چرا فرار ميكني ؟ بيا كارتو بكن ديگه نترس نميخورمت .
اما من چون ترسيده بودم پا بفرار گذاشتم . شب كه همه اومده بودند خونه به تصور اينكه منير موضوع رو به مادرم گفته باشه ( چقدر ساده و احمق بودم ، ولي خوب عالم نوجونيه ديگه ) هر لحظه منتظر يه فاجعه بودم اما با كمال تعجب ديدم كه هيچ اتفاقي نيافتاد . تا چندين و چند روز بياد اون لحظه كيرم راست ميشد و كلي پيش خودم كيف ميكردم . اونموقعها غروبا خونه با وجوديكه پرجمعيت بود خلوت ميشد چون زنها كه ميرفتند سركوچه مي نشستند و بچه ها هم ميرفتند تو كوچه و يا لب دريا براي بازي كردن از اون قضيه چند هفته اي گذشت تا اينكه يه روز غروب كه داشتم با بچه ها تو كوچه بازي ميكردم افتادم زمين و پوست رو زانوم زخم شد و بدجوري هم درد ميكرد اونقدر كه ديگه گريه ام گرفته بود اما چون غرورم زياد بود و نميخواستم كسي گريه مو ببينه دويدم رفتم تو خونه و وارد راهرو كه شدم ديگه اشكم سرازير شد منير كه تو حموم نشسته بود و داشت رخت مي شست تا صداي گريه منو شنيد لاي در حمومو باز كرد و پرسيد
• چي شده چرا گريه ميكني ؟
• منكه گريه نميكردم ، سر زانوم زخم شده از شدت درد يه كمي اشك از چشام اومده .
• خيله خوب بيا تو حموم ببينم پات چي شده .
منم رفتم و نشستم رو سكوي رختكن حموم و منير اومد شلوارمو كه ديگه سرزانوش پاره شده بود و كشيد پائين و يه كمي مركوكرم آورد زد روي زخمم .
• حالا ديگه انگولكش نكن خودش خوب ميشه . اما مرد كه گريه نميكنه .
• منكه هنوز مرد نشدم .
منير دستشو آروم آورد و از روي شورتم گذاشت رو كيرم كه اتفاقاً خواب خواب بود و از روي شورت شروع كرد آروم آروم نوازشش كردن و
• الان بهت نشون ميدم كه مرد شدي .
بعد همونطوريكه كيرمو از روي شورت نوازش ميكرد ديدم يواش يواش كيره داره سيخ ميشه ، اونقدر به كارش ادامه داد كه ديگه كيرم شده بود عينهو يه تيكه چوب خشك . وقتي كه ديد حسابي سيخ كردم بهم گفت : ديدي مرد شدي و خودت خبر نداري ، اگه مرد نبودي كه اين اينطوري نميشد . بعد يواش يواش لباشو آورد بطرف صورت منو دستشو برد زير شورتم و گذاشت رو كيرم
• منو ببوس .
من بدبختو بگو كه فكر ميكردم بوسيدن زنها مثل بوسيدن معموليه واسه همين وقتيكه منير لباشو ميآورد جلو من رو لپشو بوسيدم .
• اونطوري نه پسر .
بعد ديدم با لباش تمام لب منو گرفت و شروع كرد به لب گرفتن اما من خيلي ناشي بودم واسه همين منير بمن روش لب گرفتنو ياد داد . وقتيكه يه مقداري لبمو خورد بهم گفت : تا كي ميخواي از روي شلوار ديد بزني ؟ بعد پشتشو كرد بمن و پيژامه شو كشيد پائينو و ديدم يه شورت زرد رنگ پاشه .
• دلم ميخواد شورتمو تو دربياري .
الان كه فكرشو ميكنم مي بينم كه چه شهوتي تو صداش بود . منم نشستم پائينو شورتشو كشيدم تا زير زانوهاش اولين باري بود كه در واقعيت كون يه زنو لخت ميديدم ، چقدر قشنگ و خوشگل و هوس انگيز بود اصلاً زيبايي شو نميشد با ديدن از روي شلوار مقايسه كرد . منير يه قنبلي كرد و گفت : نميخواي بخوريش ؟ منم مثل هر بچه هاي كه وقتي ميخوان فحشش بدن بهش ميگن بيا كونمو بخور ، از اين حرف منير ناراحت شدم . اما منير كه ديد هاج و واج موندم و محو تماشاي كونش هستم سرمو گرفت و به پشتش فشار داد . تا اونموقع متوجه كوس نشده بودم اما ديدم چونه ام به يه چيز نرم و لزج و خيلي گرم برخورد كرد ، بازم همونطوري هاج و واج مونده بودم و با گرما و نرمي كوسش داشتم حال ميكردم كه منير با صداي شهوت آلودي گفت : دِ يالا زود باش ديگه . من مونده بودم كه بايد چيكارش كنم واسه همين الكي كسشو بوسيدم . لبم كه خورد به لبه هاي كوسش منير سرمو بيشتر فشار داد
• دِ يالا زود باش ليسش بزن ديگه .
من خيلي تعجب كرده بودم و پيش خودم ميگفتم مگه اين كثيف نيست پس چرا بايد زبونمو بهش بزنم ؟ اما منير اونقده اصرار كرد و كرد كه بناچار زبونمو بردم تو كوسش و يه دو سه تايي ليس زدم كه تا آب كوسش رفت تو دهنم يه مزه ترشي داشت يه جوري حالم داشت بهم ميخورد و عق زدم . منير منو بلندم كرد
• بابا تو ديگه كي هستي ؟
سرمو تو دوتا دستاش گرفت و يه كمي لبامو بوسيد و كيرمو كه از شدت شق شدن داشت ميتركيد و تو دستش گرفت
• پاشو وايستا وقتي بهت پشت كردم اينو بيار بچسبون بمن .
من هيچي نميگفتم ، منير پاشد و پشتشو كرد بمن و قنبلي واستاد و منم آروم رفتم جلو و كيرمو چسبوندم به پشتش كه منير از لاي پاهاش دستشو آوردو كيرمو گرفت و يه كمي منو كشيد جلو و كيرمو كرد تو كوسش . واااااي اين يه عالم ديگه اي بود كه تا اونموقع تجربه اش نكرده بودم خيلي داشتم كيف ميكردم و اصلاً هم باورم نميشد كه دارم يه زني رو ميكنم . همونطوريكه كيرم تو كوسش بود واستاده بودم و نميدونستم تلنبه زدن چيه
• خوب يالا زود باش ديگه .
اما وقتيكه ديد من هيچكاري نميكنم خودش شروع كرد خودشو عقب و جلو كردن و به اصطلاح تلنبه زدن . خيلي داشتم لذت ميبردم اما خيلي هم ترسيده بودم و فكر ميكردم اگه يه نفر سر برسه چي ميشه ؟ منير يه كمي كه با سرعت خودشو عقب جلو كرد يه دفعه واستاد و انگار كه خسته شده باشه كيرمو از كوسش درآورد و خودشو ولو كرد رو سكوي رختكن و بمن كه مات و مبهوت داشتم نگاش ميكردم گفت : خوب برا امروز بسته ديگه زود شلوارتو بپوش و تا كسي نيومده برو بيرون اما بعداً بازم هروقت خونه خلوت شد ميارمت كوسمو بكني ، باشه؟
• باشه .
و زود شلوارمو پوشيدم و ديگه درد زانومو فراموش كرده بودم و زدم تو كوچه . يادمه كه تا چندين روز لذت اون سكس از يادم نميرفت و هروقت به منير فكر ميكردم كيرم سفت و داغ ميشد . تا يه چند روزي تو كف منير بودم و هروقت تو خونه ميديدمش به شلوارش كه رفته بود لاي درز كونش نگاه ميكردم و اون بدن لختشو پيش خودم تجسم ميكردم اونم تا ميديد كه من دارم بهش توجه ميكنم بطوريكه كسي نبينه كونش بيشتر قنبل ميكرد و منو ديوونه تر ميكرد . يه چندروزي بدين منوال گذشت و منكه ميدونستم غروبا خونه خلوت ميشه سعي ميكردم غروبا كمتر برم تو كوچه اما خوب تو اين چندروزه هيچ فرصتي پيش نيومد كه من و منير با هم تو خونه تنها بشيم . ديگه داشتم نااميد ميشدم كه يه روز غروب از بيرون دويدم تو خونه كه آب بخورم ديدم هيچكي خونه نيست بطرف دستشويي رفتم ديدم منير قنبلي واستاده و داره جلو در حمومو تميز ميكنه و اصلاً حواسش بمن نيست منم از روي شيطنت آروم و بي سروصدا چهار دست و پا يواشكي رفتم و رسيدم پشتش تا ديدم حواسش نيست دوتا دستامو بردم و دوطرف كونشو گرفتم تو دستام و كونشو از روي شلوار بوسيدم منير يه دفعه يه يكه اي خورد و فرياد كوچيكي از روي ترس كشيد و تا ديد منم گفت : وااااي ، تو كه منو ترسوندي پسر !
• منير خانوم ميدوني كسي خونه نيست ؟
• اصلاً فكرشم نكن ، امروز خرابم .
منكه نميدونستم منظورش از خرابم چيه شروع كردم به التماس كردن
• منير خانوم تو رو خدا آخه من خيلي دوست دارم نميدوني اوندفعه چه حالي شدم .
اونقده اصرار كردم كه منير دلش نرم شد .
• باشه زود بيا تو حموم اما بهت بگم نميتوني كوسمو بكني ها ايندفعه بايد بكني تو كونم .
منم كه نميدونستم منظورش چيه ولي با خوشحالي گفتم : باشه .
منير دستمو گرفت و مثل برق و باد منو كشيد تو حموم
• زودباش شلوارتو دربيار .
بعد خودشم شلوار و شورتشو نه بطور كامل بلكه نصف و نيمه كشيد پائين و ديدم زير كوسش يه تيكه پارچه گذاشته و اين پارچه هه خوني رنگ شده ، راستش يه ذره حالم داشت بهم ميخورد ولي خوب دلم هم نميخواست كه اين فرصتو از دست بدم ، منير پشتشو كرد بمن
• زود باش كيرتو خيسش كن و بكنش تو كونم .
منم كه منظورشو نمي فهميدم چيه رفتم طرف شير آب تا كيرمو خيس كنم
• كجا پسر ؟ اونطوريكه نبايد خيسش كني ، منو باش كه به كي دارم كون ميدم . بيا اينجا ببينم .
منم رفتم بطرفش و منير كيرمو گرفت تو دستش و رو زانو هاش نشست و با كمال تعجب ديدم كيرمو كرد تو دهنش . من از اينكارش خيلي تعجب كرده بودم چون اينكارو بدترين كار ممكن ميدونستم آخه همكلاسيام هروقت ميخواستند بهم فحش بدن ميگفتن كيرم تو دهنت ، ولي خوب كيرم كه رفت تو دهن منير گرماي دهنش بهم يه حس و حال ديگه اي داد مخصوصاً وقتيكه كيرمو ميك ميزد احساس ميكردم يه مايعي داره رو نوكش درست ميشه و منيرم اون مايع رو داره ميك ميزنه و ميخوره ، خلاصه اگه منير بهم كونم نميداد راضي بودم كه همينطوري كيرم تو دهنش باشه و اون كيرمو ميك بزنه ، بعداز چند دقيقه اي كه منير حسابي كيرمو ليسيد يه دفعه اونو از دهنش درآورد
• حالا حسابي خيس شده پس بكنش تو كونم .
بعد پشتشو كرد بمن و سرشو آورد پائين رو سكو گذاشتو كونشو قنبل كرد طرف من
• كيرتو بذار تو كونم .
منم بياد اون عكس سكسي كه تو مدرسه ديده بودم كيرمو كه حسابي راست شده بود گذاشتم رو سوراخ كون منير و با يه كمي فشار رفت تو كونش ، بايد اعتراف بكنم كه كردن كون براحتي كردن كوس نبود چون كوس خيلي نرمتر و لزجتر و داغتر بود و بدون كمترين فشاري ميتونستي بكنيش اما كون اينطوري نبود ولي خوب كردن كون يه لطف ديگه اي داشت چون تنگتر بود و خوشگلتر و شهوت انگيزتر و هيچ كسي نيست كه با ديدن يه كون خوش تركيب تحريك نشه ، بگذريم كيرم كه رفت اون تو بازم همون احساس لذت وصف ناپذير شروع شد . من ناشي بازم همنطوريكه كيرم تو كون منير بود بي حركت واستاده بودم كه بازم صداي منير دراومد
• پسر تو بازم كه بي حركت واستادي ، مگه اوندفعه يادت نداده بودم كه چطوري عقب جلو بكني ؟
اينو كه گفت تازه يادم افتاد بايد عقب جلو بكنم ، پس شروع كردم به تلنبه زدن وقتي تلنبه زدم تازه فهميدم كه آدم وقتي كسي رو ميكنه با تلنبه زدن چقدر كيفش بيشتره . يادم نيست چقدر كيرم تو كون منير بود و چقدر تلنبه زدم فقط يادمه كه منير يه دفعه خودشو كشيد جلو بطوريكه كيرم از تو كونش در اومد
• زود باش بذارش تو دهنم .
منم با كمال ميل كيرمو كردم تو دهنش و منير شروع كرد كيرمو ليسيدن و ميك زدن ، خيلي كيرمو ليسيد بعداز مدتي كيرمو از دهنش در آورد
• خوب ديگه بسه اگه تا فردا هم برات ليس بزنم تو كه آبت نمياد .
من نميدونستم منظورش از اينكه آبم نمياد چيه ولي خوب از لذتي كه برده بودم راضي بودم .
• زود باش تا كسي نيومده شلوارتو بكش بالا و برو تو كوچه بازيتو بكن .........
تا مدتها وضعيت من و منيره بدين منوال بود و هرازگاهي تا فرصتي گير مي اومد منو مي برد تو حموم تا بكنمش اوايل فقط ميخواست كوسشو بكنم اما يكي دوبار كه درحالت عادت ماهانه بود كردم تو كونش گويا از نازكي كيرم خوشش اومده بود و بدش نمي اومد گاهي اوقات كونشم بكنم . اما بقول منير ايراد بزرگي كه من داشتم اين بود كه به سن بلوغ نرسيده بودم و آبم نمي اومد ، ولي من كه نميدونستم منظورش از آب اومدن چيه پيش خودم فكر ميكردم خوب مگه چه عيبي داره همينطوريشم كه خيلي كيف داره . يه شب كه داشتم پيش خودم كردن منير رو تجسم ميكردم ديدم ايندفعه فكر كردن به منير با دفعات قبل انگار فرق داره و يه لذت جديدي رو داشتم احساس ميكردم همينطوريكه داشتم تو فكر و خيالم منير رو ميكردم يه دفعه يه حس غليان عجيبي تو كيرم احساس كردم و يه لذت عجيب و وصف نشدني اين لذت هر لحظه زياد و زيادتر ميشد تا در يك لحظه به اوج خودش رسيد و يكباره يه چيزي مثل آتشفشان غرش كرد و يه آبي از كيرم زد بيرون و همه كيف لذت تموم شد و در يك لحظه جاي خودشو به نفرت داد . نميدونم چرا يك دفعه از همه چيز و همه كس متنفر شدم و از خودم خيلي بدم اومد اون آبي كه از كيرم زد بيرون بدجوري داشت حالمو بهم ميزد نميدونستم چه اتفاقي افتاده و ميترسيدم كه مريض شده باشم اما از ترسم به كسي چيزي نگفتم حتي به منير چون ميترسيدم كه اگه بفهمه كه مريض شدم ديگه حاضر نشه بذاره بكنمش . بگذريم يه روز عصر كه از خواب بيدار شدم ديدم كسي خونه نيست خيلي خواب آلود و كسل بطرف دستشويي براه افتادم كه برم به سروصورتم يه آبي بزنم تا خواب از سرم بپره و طبق معمول به جلوي حموم كه رسيدم يه نگاهي به اون تو انداختم كه ببينم آيا منيره اونجا هست يا نه كه متوجه شدم در حموم نيمه بازه و از تو حموم صداي شلپ شلپ آب مي اومد . يواشكي از لاي در يه نگاهي به داخل رختكن حموم انداختم و ديدم لباساي منير روي رخت آويزه پس منم هيجان زده يواشكي اومدم برم تو حموم كه ديدم از تو حموم انگار صداهاي عجيب و غريبي مياد از شيشه بالاي در حموم نيگا كردم ديدم برادرزاده حاجي داره منير رو با چه شدتي ميكنه لامصب بدجوري داشت تلنبه ميزد و منير هم خيلي با لذت آخ و اوف ميكرد ، يه مدتيكه برادرزاده حاجي كوس منير رو كرد بعد يه دفعه كيرشو از تو كوس منير درآورد ( لامصب عجب كير بزرگي داشت تا اونموقع كيري به اون بزرگي نديده بودم ) و منير بلافاصله برگشت و كير يارو رو گرفت تو دهنش يه ذره كه كير طرفو ميك زد يهو يارو كيرشو از دهن منير درآوردو شروع كرد با دستش تند تند تلبه زدن و يه دفعه ديدم كه يه جور آبي از كيرش پاشيده شد تو صورت منيره ، راستش خيلي حسوديم شده بود و از منير خيلي بدم اومده بود آخه فكر ميكردم تنها كسيكه حق داره منيره رو بكنه منم اما حالا ميديدم كه اشخاص ديگري هم هستند كه منير بهشون كوس ميده .....
يه چند روزي پكر بودم و سعي ميكردم از منير دوري كنم اما شبا نميتونستم فكر و خيال منيره رو از سرم دور كنم و بازم تو عالم رويا كوس و كون منيره رو ميكردم اما متوجه شدم كه وقتيكه به منيره فكر ميكنم و كيرم شق ميشه دستم ناخودآگاه رفت طرف كيرم و همزمان با فكر كردن به منير شروع كردم به تلنبه زدن كه يكباره ديدم بازم مثل دفعه قبل همون قليان و فوران آب از كيرم اتفاق افتاد اما ايندفعه زياد از اينكار بدم نيومد . پيش خودم فكر ميكردم منكه ميتونم اينطوري با فكر منير حال كنم ديگه چه نيازي به منيره دارم ؟ پس بهتره كه منيره بره به همون برادرزاده حاجي كوس بده . تصميمو قطعي گرفته بودم كه بكلي ديگه بيخيالش بشم و ديگه دوروبرش نه پلكم . ولي خوب بازم يه روز ديگه منير منو غافلگيرم كرد و تا بيخيال داشتم از كنار اتاقشون رد ميشدم از پشت سر دستشو انداخت و پس لباسمو گرفت و منو كشيد تو اتاق
• اين چند وقته كجا بودي بلا ؟
خواستم بهش يه جواب درشت بدم اما با ديدن منير حس غريبي تو كيرم ديدم و دوباره هوس كردنش تو سرم افتاد و واسه همين همه چي رو فراموش كردم
• خوب موقعيتش پيش نمي اومد ديگه .
• زود برو تو حموم منم الانه ميام .
با خوشحالي رفتم تو حموم و منتظر منير موندم چند لحظه اي گذشت تا منير اومد تو حموم تا رسيد بلافاصله از روي شلوار دستشو كشيد به كيرم
• قربون اين كير نازت برم كه با كوچيكترين اشاره اي راست ميشه .
و بلافاصله كيرمو درآورد و گذاشتش تو دهنش و شروع كرد به ليسيدن و ميكيدن نميدونيد چه حالي داشتم ميكردم ايندفعه اصلاً لذتش سواي دفعات قبل بود همينطوريكه منير كيرمو گرفته بود تو دهنش و داشت با شدت ميك ميزد يكدفعه از كيرم مثل فوران آتشفشان آب پاشيد تو دهن منير ، منير خيلي تعجب كرد ، دهنشو باز كرد و آبم از دهنش ريخت بيرون
• بهت تبريك ميگم از حالا ديگه يه مرد كامل شدي ، از حالا ديگه آبت هم مياد .
بعد يه چشمكي زد
• وروجك تو تنها كسي هستي كه تا حالا آبشو ريخته تو دهنم اونم بخاطر غافلگير شدنم بود اگرنه من به هيچكس اجازه اينكارو نميدم . حالا من پشت ميكنم و تو بكن تو كوسم .
بعد بمن پشت كرد و منم رفتم نزديكش و منير از لاي پاهاش كيرمو گرفت و گذاشت تو كوسش
• يالا زودباش تلنبه بزن .
من يكي دوتا تلنبه زدم و ديدم نه تنها برام لطفي نداره بلكه يه كمي هم نوك كيرم درد ميگيره از اونموقع بود كه فهميدم آدم وقتي شهوتش ريخت ديگه تمايلي به سكس نداره .
• منير خانم بسه ديگه ، نميتونم تلنبه بزنم آخه كيرم درد ميگيره .
• اينو باش ، تو حالتو كردي ولي من چي ؟ زود باش تلنبه بزن .
منم با وجوديكه برام رنج آور بود شروع كردم به تلنبه زدن . يه چند دقيقه اي كه خوب تلنبه زدم منير گفت : خوبه ، بسته ديگه ، زود شلوارتو بكش بالا و برو پي كارت. منم في الفور شلوارمو كشيدم بالا و زدم بچاك .........
جالبترينش شب عروسي داداش بزرگم بود ، اون زمان من حدوداً 19 سال داشتم و خونه مون ديگه عوض شده بود اما بواسطه آشنايي قديمي با حاجي اونا رو هم دعوت كرده بوديم اما حاجي چون پير و بي حوصله بود نيومده بود و فقط منيره رو فرستاده بود . تو عروسي ديدم كه منير هي خودشو بطرق مختلف بمن مي چسبونه و منم دستگيرم شده بود كه منير حشريه ، تو يه فرصت مناسب چهارتا انگشتمو از روي لباس انداختم لاي درز كونش و يه فشاري دادم و منير هم يه آآآآآآخ جانانه اي گفت . ازش پرسيدم امشب حالت چطوره ؟
• داغونم ، اگه بدادم نرسي ميتركم .
• واست يه كاريش ميكنم .
آخراي عروسي بود كه منير ميخواست بره ، مادرم بمن گفت : پسرم هوا خيلي تاريك شده يه زحمتي بكش و منيره خانمو برسون خونه شون . منم از خداخواسته به همراه منير تو تاريكي از تو كوچه پس كوچه هاي خاكي راه افتاديم . بين راه به منير گفتم : دلت ميخواست الان لبم رو لبات بود و سينه هات تو دستام و كيرم تو كوست ؟
• منكه حشري هستم تو هم ميخواي ديوونه ترم كني ؟
• چقدر ميدي بكنمت ؟
• آخه پسر خوب كجا ميخواي بكني ؟
• تو كاريت نباشه جاش با من .
• منكه از خدامه .
• پس هرچي گفتم نه نگو .
• چشم .
تو مسيرمون ميدونستم يه ساختمون نيمه كاره هست به اونجا كه رسيديم دست منيرو گرفتم
• بزن بريم اون تو .
• چي ؟ اون تو ؟
• قرار شد ديگه رو حرف من حرف نزني ، راه بيفت بريم .
بعد بردمش تو ساختمون و پشتشو چسبوندم به ديوار و چادرشو باز كردم و دامنشو كشيدم بالا و منيرم شورتشو كشيد پائين و منم زيپ شلوارمو باز كردم و لبام گذاشتم رو لباش و سينه هاشو گرفتم تو دستام و همونطور سرپايي كيرمو چپوندم تو كوسش ، تا كيرم رفت توش منير اومد يه آخ بلند و بالا بگه كه لباشو محكم گرفتم تو دهنم تا تو اون تاريكي و سكوت كسي صداشو نشنوه . يه چند دقيقه اي همونطور سرپايي تلنبه زدم و خيلي سريع آبمو تا ته ريختم تو كوسش . آبم كه ريخت منير از شدت لذت داشت تو دهنم فرياد ميكشيد . كارمون كه تموم شد منير فوري شورتشو كشيد بالا و تيز از تو ساختمونه زديم بيرون . تو راه ديدم منير داره يه جورايي راه ميره ، ازش پرسيدم : منير چي شده چرا اينطوري راه ميري ؟
• آخه آبت داره از تو كوسم مياد بيرون و الان از گوشه هاي شورتم داره ميريزه پائين ، نميدوني چه كيفي داره ........
الان از اون زمان مدتها ميگذره ، حاجيه مرده ، خونه ما عوض شده ، من زندگي خودمو دارم و تنها زندگي ميكنم اما منير همچنان سوگليه منه و تقريباً هر هفته چندين بار ميكنمش البته به شيوه اي بهتر و با خيالي راحتتر چون حالا ديگه منير مياد خونه من و ما با خيالي آسوده لخت مادر زاد تو رختخواب با همديگه سكس داريم ، از وقتيكه تو تختخواب منير رو بغلش ميكنم تازه فهميدم كه يه زن كمرباريك يعني چي ؟ اينم بگم كه از اونروز ببعد بقول خود منير من تنها كسي هستم كه هنوزم آبمو تو دهنش ميريزم ، پريروز كه كون منير رو ميكردم ازش پرسيدم : منير راستشو بگو تا حالا چندنفر كونت گذاشتن ؟گفت : قسم ميخورم كه غير از تو به هيچكس ديگه اي كون ندادم غير از يكدفعه كه يه ماشين منو بزور بلند كرد و بردنم تو يه خونه و سه تا جوون بزور منو از عقب و جلو كردند .
ولي خوب از حق نگذريم كوسش در اثر دادن زياد يه كمي شل و ول شده اما كونش هميشه تروتازه و تنگه ، منكه از كردن كونش خيلي لذت ميبرم . بعد بهش گفتم : راستشو بگو تا حالا چند نفر تو رو كردن ؟
گفت : راستش بعداز اينكه حاجي منو طلاق داده بود يكي از پسراي روستامون هميشه منو ميبرد تو باغ و ميكرد . بعدش ديگه تو بودي و يكي دوبارم برادر زاده حاجي و يك زماني يه دوست پسرم داشتم كه منو ميكرد .
گفتم : يعني غير از اينايي كه گفتي كس ديگه اي تو رو نكرده ؟
گفت : چرا ، دوسه بارم وقتي تو خيابون منتظر تاكسي بودم بعضي جوونا سوارم كردند و منو بزور بردند كردن كه قسم ميخورم اونا بزور بوده و خودم نميخواستم .
گفتم : يعني همه شون فقط بزور كردنت ؟ خودت هيچوقت با ميل و رغبت نرفتي ؟
گفت : چرا يه وقتايي كه حشري ميشدم و كسي دم دستم نبود ميرفتم سر خيابون و سوار ماشين ميشدم و ميگفتم دربست بعدش با راننده سر صحبتو باز ميكردم و بعدش اون منو ميبرد يه جاي مناسب و بعدشم ... يكي دوبار هم لاتهاي همين محل منو سوار ماشين كردند و تو باغهاي نزديك كنار دريا منو كردند .
گفتم : الان چي ؟ الان كيا مي كنندت ؟
گفت : قسم ميخورم كه الان چندساله كه فقط با تو هستم و بس .
گفتم : چرا بغير از من به هيچكس ديگه اي كون نميدادي يا نميذاشتي كه كسي آبشو بريزه تو دهنت ؟
گفت : آخه از همون روز اول كه ديدمت ازت خوشم اومد و تو برام يه چيز ديگه اي بودي . الانم دربست درخدمتتم چه بخواي كونمو بكني يا بخواي آبتو بريزي تو دهنم يا هركار ديگه اي كه تو بخواي من حاضرم .
گفتم : هركاري كه بخوام ؟
گفت : هركاري كه بخواي .
گفتم : حتي حاضري با رفقام بكنمت ؟
گفت : ميگم كه هرچي كه تو بخواي من حاضرم . من بخاطر تو پا رو همه دوست پسرام گذاشتم و از خيلي خوشيا گذشتم ، منت سرت نميذارم حتي خواستگارم داشتم و قبول نكردم ، چون فقط ميخوام كه مال تو باشم ، حتي اگه زن و شوهر نباشيم . راستي محسن ميشه منو صيغه كني تا خيالمون راحت باشه ؟
گفتم : آخه دختر اگه صيغه ات كنم چطور ميتونم با رفقام بكنمت ؟
گفت : يعني تو حقيقتاً گفتي كه ميخواي با دوستات منو بكني ؟
گفتم : نه دختر تو فقط بايد مال خودم باشي و بس ، درخصوص صيغه هم بذار يه كمي فكر كنم بعد ببينم چي ميشه . حالا پاشو كيرمو بگير تو دهنت و واسم ساك بزن كه خيلي هوس كردم آبمو بريزم تو دهنت .
منيره هم بلند شد و في الفور كيرمو گذاشت تو دهنش ، اول با ليسيدن ملايم شروع كرد و بعد ميكيدن و بعد تمام كيرمو تا انتها كرد تو دهنش و بعدشم ميك ميزد و تلنبه ميزد ، منم چشمامو بسته بودم و تو عالم خلسه فرو رفته بودم آخه ساك زدن منير خيلي برام لذتبخشه و منو از خود بيخود ميكنه يه چند دقيقه اي كه ساك زد ديدم داره آبم مياد بهش گفتم : منير كيرمو دهنت نگهدار ميخوام همه آبمو تا آخرين قطره اش بريزم تو دهنت . منير هم همينكارو كرد و آب من با شدت تمام ريخت تو دهنش ، وقتيكه تموم شد منير دهنشو باز كرد و همه آبها رو ريخت رو كيرم بعد رفت دستمال كاغذي رو آورد و بدنمو پاك كرد و اومد تو بغلم دراز كشيد و چشمامونو بستيم و تو يه خواب لذتبخشي فرو رفتيم
.