خوبین
این ماجرای که می خوام براتون تعریف کونم واقعیت داره واتفاق افتاده.من با مامانم خیلی راحتم واو هم با من همینطوره من با او تنها زندگی میکونم پدر وتنها خواهرمو چند سال پیش توی یک سانحه از دست دادم ومن
موندمو مامانم مامانم 42 سال بیشتر نداره وخیلی خوشکله جوری که دیدم خیلی واسه اون شق می کونن من با مامانم توی یک مهمونی که خونه دوستش بود دعوت بودیم تا حلا دفعات زیادی با مامانم به مهمونی رفته بودیم مهمونی که نه یه جور پارتی بود که هرچند وقت یک بار تو خنه دوستای مامانم بر گذار میشود تو اون پارتی ها دیده بودم که خیلیا با هم سکس دارن از جمله مامانه خودم با پسر دوستش بود منم چند فعه مامان اونو کرده بودم وترتیب ابجیشو داده بودم ولی خیلی دلم میخواست مامانم دودر کونم وترتیبشو بدماو نروز موقعی که اونجا رفتیم همه از دیدن مامانم کف کرده بودن از بدو ورود دیدم که دوست مامانم به اون گفت مریم چیه خیلی رسیدی به خودت وهمونجا حی مامانم دستمالی می کرد مامانم یه زن همجنس بازه واز لز خوشش میاد خلاصه وسطای مهمونی بود که بچه ها به من ومامانم ودکا تعارف کردن وما خوردیم حسابی که دیگه هیچی حالیمون نبود هی دیدم که بچها دارن با بند کرست مامانم که از کنار لباسش زده بیرون حال می کونن وتا میدیدن من دارم اونارو نگاه میکونم از کارشون دست می کشیدن یه نفر اومد وچند تا قرص اکس تازی بهمون داد من خوردم ومامانم هم خورد دیگه تو اسمونا بودیو هیچی حالیم نبود بعداز یه مدت که بخودم اومدم احساس سوزشی در کونم می کردم یه زره که به خودم اومدم دیدم لوختم وروی تخت به شکم خوابیدم چیزی نمی فهمیدم بعد دیدم که یه نفر داره ناله می کونه ونزدیکمه سرمو که بر گردوندم دیدم دارن مامانمو از کون می کونم اومدم پاشم که یکی منو حل داد روتخت ومنو از کون کرد حاله ناله کردن م نداشتم 3 نفری حسابی منو مامانمو کردن منم از دیدن کوس وکون دادن مامانم شق کرده بودم وداشتم خود به خود ارضا می شودم که همینجور شود مامانم هی میگوفت که چون من کیر میخوام وحسابی اونو می کردن یکی از اونا بود خیلی کیر کلفتی داشت که هرموقه از تو کوس مامانم بیرون میومد میدیدم مامانم دارهنفس راحت می کشه اومد پشت من وگفت حالا باید تو جور منو بکشی تو کونم که کرد تا مغز سرم درد گرفت واز حال رفتم وقتی بهوش اومدم دیدم مامانم داره با کونم بازی می کونه بعد
گفت شیطون خوب از کون می دیا باید دختر می شودی داسته مامنم قرمز بود معلوم بود کونم پاره شوده وخون اومده چون خیلی می سوخت مامنم پاشود که لباساشو بپوشه منم که حسابی از دیدن سکس مامنم حال کرده بودم دلم می خواست اونو بکنم پاشدم اونو از پشت گرفتم وکیرمو که داشت از جاش بلند می شود گذاشتم لی رونش گفت چیه گفتم تو که به همه میدی به منم بده گفت اه مگه از کوس من خوشت میاد گفتم اره مخصوصا اون ک.ن قلنبت گفت باشه واومد روتخت نشست گفت که منم کیر پسرمو که کون دادنش از مامنش یاد گرفته می خوام خلاصه شروع کردم به لب گرفتن توی دهنش هنوز مزه اب کیر اونارو می داد خیلی خوشمزه بود من حسابی داشتم حال می کردم که خوابید روتخت ومنم خوبیدم روش وشروع کردم به خوردن اون سینه ها بزرگ وسفتش حسابس حال می داد گفت کوس مامنتو می خوری براش شروع کردم به خوردن کوس اون خیلی حال می کردم خیلی بوی خوبی میداد مامانم داشت داد می زد حسابی وتمام اوتاقو صداش بر داشته بود منم که کیرم قد گرز رستم شوده بود . مامانم کمکم داشت ارضا میشود از حالتش معلوم بود چون حسابی خیس شوده بود داشت بازو های منو چنگ میزد وسرمو فشار میداد یک دفع دیدم داخل دهنم گرم شود معلوم بود که تمام اب بدنش اومده بود تو دهنم من تا اخرشو خوردم بعد به اون گفتم حالا نوبت منه اونم قبول کرد و اومد کیرمو گرفت وشرو ع کرد به خوردن گفتم من کونتو می خوام اونم برگشت گفت بکون تو کسم منم از عقب کیرم کرد متو کوسش موقعی که تور فت یه حسی داشتم که اینهمه کوس ی که کرده بودم این طور نبود به چند روش اونو از کوس کردم کم کم داشت ابم میومد که چشمم به کون قلنبش افتاد که همه تو کفش بودن از بچه 13 ساله گرفته تا پیرمرد 70 ساله کیرمو کشیدم بیرون وسر اونو فشار دادم تا اومد بگه نکون تو کونم من کیرمو کردم تو کون اون کونش نرم وگرم بود کمی هم گشاد معلوم بود بخاطر دادن به اون سه نفر بود به من می گفت کونمو جر دادی مگه خودت درد کون دادنو نکشیدی منم که حسابی داشتم حال می کردم با دستم داشتم با چوچولش که از تو کوس اون اومده بودبیرون بازی میکردم وحال میکردم که اونم رفت تو کیف وهی می گفت منو بکون زودباش جرم بده که دارم میمیرم مامانم برای دوم که داست با من حال میکرد ارضا شود من اونگرمای اب کوسشو حس می کرد انگار میومد تو کون اون من که حسابی کیف کرده بودم منم داستم بعداز 30 دقیقه حال کردن با اون می ومدم واون لحظه تاریخی رسید ومن تمام ابمو ریختم تو کونش بعد که کشیدم بیرون افتادم روتخت اونم بی حال بود موقعی ه پاشود ابمن که با رنگ زرد قاطی شوده بود از تو کونش زد بیرون . از اون روز به بعد من ومامانم حسابی از خجالت هم در میایم .
بعد که از تو اتاق اومدیم بیرون دوست مامنم گفت خسته نباشین مامانو پسر حسابی از خجالت هم در اومدینا.......................................................................